سلام من بعد چند روز از سفر برگشتم 
به قول دوستام شدم مارکوپولو 
تو این مدت خیلی با خودم فکر میکردم 
به اینکه همیشه برا دوستام از ته قلبم دعا کردم 
چون معتقد بودم دعای برادر مومن برای برادر مومنش مستجاب میشه
(البته من کجا و مومن بودن کجا) 
یاد اون دوستی که بهم خیانت کرد افتادم 
الآن ازدواج کرده خیلی هم شاده 
هرچند که مانع شد من ازدواج کنم و با اینکارش بهم خیانت کرد و البته خواست خدا بود و اون یک بهانه بود 
و خدا رو شکر که خدا این مانع رو فرستاد 
اما از ته قلبم براش دعا کردم زود تر ازدواج کنه 
میدونین همیشه بهش حسادتم میشد 
چرا؟ 
چون یه دوستی مثل من داشت که برادرانه براش هر کاری می کرد بدون چشم داشت 
حتی براش رفتم جایی خواستگاری 
درسته اون خوب جواب محبت هامو نداد و قبل این ماجرا بارها قلب منو شکسته بود اما دوستم بود 
الآنم خوشحالم که ازدواج کرده 
بیاین همیشه برا دوستامون دعا کنیم برا خوشبختیشون 
شاید یکبار یکی از ته قلب برا ماهم دعا کرد 
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد آنجا که خاطر خواه اوست
|